سرویس جهان مشرق - حدود 70 ماه از بحران سوریه می گذرد، بحرانی که با توافق و تدارک گسترده در عرصه بین المللی و منطقه ای 15 مارس 2011 میلادی به مردم و دولت سوریه تحمیل شد و اگر بخواهیم کمی صریح صحبت کنیم، افق روشنی پیش روی این بحران مشاهده نمی شود.
در طول این مدت ممکن است، بارها برای برخی طیف های جامعه از اقشار عادی گرفته تا روشنفکران و نخبگان کشور این سوال همراه با انتقاد و محکومیت پیش آمده باشد که چرا جمهوری اسلامی ایران وارد عرصه میدانی سوریه شد و خود را در ورطه این پرونده گرفتار کرد؟
به موازات مطرح شدن این سوالات و به دنبال آن ایراد انتقادات و فرض محکومیت ها علیه جمهوری اسلامی ایران، جوابیه هایی به اشکال و انحای مختلف از سوی طیف های مختلف از مسئولان نظام گرفته تا دلسوزان انقلاب داده شد.
در این تردید نداریم که بحث در این مقوله موضوع جدیدی نیست و ممکن است، برای بسیاری تکرار مکررات باشد، اما به تبعیت از این مقوله که سرشت و خمیرمایه آدمی از «نسیان» (فراموشی) است، وظیفه خود دانستیم، بار دیگر وارد مقوله چرایی ورود جمهوری اسلامی ایران به بحران شویم، تا آنچه را که از برخی یادها محو شده، بار دیگر احیا کنیم.
یک: مقوله دیکتاتور منشی نظام در سوریه
یکی از مهمترین ایرادات وارده به نظام حاکم در سوریه، ساختار سیاسی و نظام حاکم بر این کشور است که تاکنون شاهد حاکمیت حدودا 5 دهه ای حزب بعث و خاندان اسد و ریاست جمهوری 15 ساله شخص «بشار اسد» و قبضه قدرت در دست این خاندان و طایفه «علویان» بوده و برخی معارضان و منتقدان از آن به عنوان مهمترین عامل شعله ور شدن آتش جنگ در سوریه یاد کرده اند.
آنچه ذکر آن رفت، حقیقتی تاریخی است که نه تنها نمی توان منکر آن شد، بلکه ما نیز به آن اذعان داریم، اما نمی توان این گفته که ساختار نظام مهمترین عامل شعله ور شدن آتش جنگ در سوریه بوده را پذیرفت. چون آنچه تحت عنوان ساختار تک حزبی و حکومت دیکتاتوری و قبضه قدرت در دست یک خاندان در سوریه به آن اشاره شده، را نمی توان مختص سوریه دانست، بلکه این ساختار و شکل غالب نظام های حاکم بر منطقه است، کافی است، نگاهی به مصر حسنی مبارک، اردن ملک عبدالله، عراق صدام حسین، تونس زین العابدین بن علی، یمن علی عبدالله صالح، لیبی سرهنگ قذافی وغیره داشته باشیم که تماما مشخصاتی همانند و مشابه نظام سوریه داشتند.
بی شک حاکمیت چنین ساختار حکومتی به عنوان وجه غالب بر منطقه ریشه در دوران استعمار و میراث برجای مانده از این دوره دارد. پس از جنگ جهانی دوم، سوریه درحالی تحت قیمومیت فرانسه قرار گرفت که فرانسوی ها برای قطع ارتباط و پیوندهای حکومت سوریه با ترکیه وارث عثمانی، به اقوام اقلیت های مسیحی، علوی و دروزی روی آورده، نهادهایی مانند ارتش و دستگاه های امنیتی را به علویان واگذار کرده و در اموری مانند تجارت و اقتصاد فرصت های طلایی را در اختیار هم کیشان مسیحی خویش قرار دادند تا سال ها بعد شالوده و ساختار قدرت و سیاست در سوریه معاصر و پس از استقلال بر این اساس بنا شود.
در این بین کودتاهای پی درپی باعث شد، حزب سوسیالیست بعث پس از رسیدن به قدرت در سوریه برای مقابله با کودتاهای آتی حکومت را قبضه کند که با توجه به فضای سیاسی و امنیتی حاکم بر سوریه آن دوره منقطی ترین راهبرد بود.
اما با وجود تمام تشابهات فوق الذکر بین نظام های تک حزبی منطقه، آنچه در سوریه با دیگر کشورهای منطقه تفاوت داشت، میزان دخالت های منطقه ای و بین المللی بود که کثرت طوایف و تعدد مذاهب در این کشور را به ابزاری برای تحریک احساسات و تغییر شکل و قالب آنها از اعتراضات مسالمت آمیز به رویارویی نظامی مبدل کرد، مقوله ای که در انقلاب تونس و مصر که بافت جمعیتی یکپارچه تری دارد، شاهد آن نبود، بالعکس یمن که می بینیم به سرنوشتی مشابه سوریه مبتلا شده است.
دو: جنگ روانی – رسانه ای به موازات تحریف حقایق
به موازات سپری شدن مرحله اول بحران سوریه و تحریکاتی که برای تبدیل اعتراض های مسالمت آمیز به رویارویی مسلحانه صورت می گرفت، جنگ روانی – رسانه ای محور ضد سوری از جمله دو شبکه «الجزیره» و «العربیه» کلید زده شد. بخش قابل توجهی از توسعه بحران سوریه توسط این رسانه ها صورت گرفت. تعداد برنامه هایی که این دو شبکه علیه نظام در سوریه پخش کردند، در طول تاریخ رسانه علیه هیچ دولتی پخش نشده بود. بزرگ نمایی برخی خبرها یا انتشار اخباری که اصلا رخ نداده بود، جزو محورهای اصلی سیاست های این دو شبکه بود و این جدای از تحلیل های غیر معقولی بود که با هدف تحریک مردم پخش می شد.
منتقدان و مخالفان نظام در سوریه بارها حضور تانک ها و ارتش برای سرکوب تظاهرکنندگان در شهرها را درحالی محکوم کردند که معلوم نیست، به عمد یا غیر عمد به این موضوع توجه نمی کردند، در ساختار سیاسی و دولت سوریه ارگان هایی مانند پلیس راهنمایی و رانندگی و ارتش گنجانده شده بود، اما در این ارگان هایی به اسم شهربانی و نیروی انتظامی وجود نداشت و بخشی از وظایف نیروی انتظامی را نیروهای امنیتی انجام می دادند، به همین دلیل شاهد ورود یک باره تانک ها و ارتش و نیروهای امنیتی به میدان بودیم.
سه: دولت و شخص بشار اسد از ابتدا وعده اصلاحات دادند
مخالفان با اشاره به اینکه وجه غالب اعتراض ها اوایل مردمی بود و ماهیتی آزادی خواهانه، عدالت طلبانه و مشارکت جویانه داشت، این انتقاد را به اسد وارد کردند که میتوانست با روش های مدنی با معترضان مواجه شود و آنها را درون سیستم هضم و جذب کند.
مخالفان با اشاره به اینکه وجه غالب اعتراض ها اوایل مردمی بود و ماهیتی آزادی خواهانه، عدالت طلبانه و مشارکت جویانه داشت، این انتقاد را به اسد وارد کردند که میتوانست با روش های مدنی با معترضان مواجه شود و آنها را درون سیستم هضم و جذب کند.
در پاسخ به این انتقاد بخش هایی از دیده های «حسن شمشادي»، باسابقه ترين خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی در دمشق را درباره رخ دادهایی که جرقه بحران در سوريه را زد نقل می کنیم.
وی با بیان اینکه اصلاً در سوريه اعتراض مدني معنا نداشت و هر تجمعی در این کشور با حضور مقامات بلندپايه مثل وزير کشور و وعده هایی که می دادند، پایان می یافت، می گوید: برای پایان دادن به اعتراضات در درعا بشار اسد با 50 نفر از معترضين این شهر جلسه گذاشت که بيشتر از 3 ساعت طول کشيد. درخواست های معارضان 60 مورد را شامل می شد. اسد همه را يادداشت کرد و دستورات لازم برای برآوردن آنها را داد. يکي از این مطالبات خروج نيروهاي امنيتي از شهر درعا بود، اما پس از پاسخ به این درخواست و به محض خروج نیروهای امنیتی اعتراض ها نه تنها برچیده نشد، بلکه شکل انتقام گيري گرفت.
درحالی که در این مدت دولت سوریه به دیگر مطالبات جامه عمل می بخشید، در درعا که به قطب اعتراض ها تبدیل شد، شیوخ سلفی از بلندگوی های مساجد «حی الجهاد» را سر می دادند.
همگان بی شک اطلاع دارند، در این برهه مطالبات فراواني پاسخ داده شد، قانون انتخابات اصلاح و قانون احزاب تصویب شد، اصلاحات حتی به قانون اساسی را هم شامل شد و احزاب و جریان های معارض در انتخابات شرکت کرده و وارد مجلس شدند، تمام این تحولات بی سابقه بود. اما نه تنها اعتراض ها کم نشد، بلکه هر روز بعد تازه ای می یافت.
چهار: برنامه ریزی از سال ها قبل صورت گرفته بود
مرحله اول بحران سوریه با وجود اعتراف نظام به برخی اشتباهات و انجام برخی اصلاحات بی نتیجه درحالی پایان یافت که هر روز بر دامنه و شدت اعتراضات افزوده می شد.
صرف نظر از دخالت های خارجی، مهمترین دلیل ادامه و گسترش اعتراضات در سوریه، برنامه ریزی های از قبل صورت گرفته برای این بحران بود. اسناد محرمانه بسیاری تاکید می کند، بحران سوریه از سال 2000 میلادی یعنی 11 سال قبل از زده شدن جرقه آن به دست سرویس های امنیتی و اطلاعاتی سعودی به ریاست «بندر بن سلطان» کلید زده شده بود که تحت پوشش جمعیت های خیریه و انسان دوستانه فعالیت در سوریه را آغاز کرده بودند و زمینه نوعی ازدواج موقت با دختران سوری که در تابستان ها با سفر این عناصر وهابی به سوریه، را فراهم آورده بودند.
منطقه «خالدیه»، در شهر «حمص»، واقع در مرکز سوریه سرآمد این گونه از ازدواج های مزدوران بندر بن سلطان بود که با استفاده از ساده دلی، بی سوادی و جهل ساکنان منطقه و تحت عنوان هم کیش بودن با ازدواج با دختران سوری، نه تنها در لایه های اجتماعی و عشیرهای منطقه نفوذ می کردند، بلکه با توسل به ترفند همسر سوری در مناطق مختلف ریف دمشق رفت و آمد می کردند.
اما این پایان کار نبود، از آنجا که بسیاری از این ازدواج ها به بچه دار شدن این دختران منتهی شد، حکومت عربستان برای این کودکان مؤسسه ای به نام «جمعیت امل» تاسیس کرد که به پایگاه ثابت فعالیت سرویس های اطلاعاتی سعودی تبدیل شد. عناصر امنیتی و اطلاعاتی عربستان به بهانه دیدار با فرزندان خود مستمر به سوریه سفر می کردند و ماموریت های محوله را به انجام می رساندند.
بعدها مفتی های وهابی تحت عنوان کمک به این زنان و کودکان سوری در پوشش این جمعیت در مساجد سوریه نفوذ کرده و جلسات دینی و مذهبی دایر کردند که برای جذب کودکان و نوجوانان سوری در آنها جوایز گرانبها داده می شد و مهمترین رسالت آنها تربیت تروریست و انتحاری بود.
همچنین، «میشل ریمبو»، سفیر سابق فرانسه در چندین کشور آفریقایی در کتاب «طوفان در خاورمیانه بزرگ» درباره نقش عوامل بیگانه در بحران سوریه می نویسد: «ژانویه 2014 ماریو مائورو، وزیر دفاع سابق ایتالیا از سفرش به کردستان عراق در سال 2009 برایم تعریف کرد. اینکه طی سفر شاهده ساخت مجتمع های مسکونی بسیاری بود و چون دلیل این همه ساخت و ساز را سوال کرده، به او گفته شده بود، برای آوارگان جنگ در سوریه است.
وزیر دفاع سابق ایتالیا خاطر نشان کرده بود: «بحران سوریه توسط سازمان غیر دولتی برنامه دموکراسی برای سوریه مورد حمایت مالی سازمان سیا برنامه ریزی و از تابستان 2001 در این کشور به اجرا گذاشته شده بود».
بنابراین آنچه تحت عنوان اعمال خشونت و سرکوب معترضان در سوریه مورد انتقاد قرار می گیرد، بهانه ای بیش نیست، چون اگر غیر از این بود، هم بحران سوریه ادامه می یافت.
پنج: ورود ایران به عرصه میدانی
اما یکی از مهمترین انتقادات وارده از سوی مخالفان و معارضان ورود ایران به عرصه میدانی سوریه و متحمل شدن خسارات مادی و تلفات انسانی است، درحالی که به ادعای اینان، ایران می توانست، خود را از این بحران کنار بکشد.
در پاسخ به این سوال لازم است، به چند نکته اشاره کرد:
الف) حضور ایران در سوریه تا این اواخر حضور مستشاری بوده و مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران به ارتش و نیروهای مسلح سوریه در امر مبارزه با تروریسم کمک می کردند و این امری متداول در میان کشورهایی است که دارای ائتلاف ها و هم پیمانی های استراتژیک هستند
ب) پس از تصمیم مسئولان نظام جهت مشارکت در عرصه نظامی و حضور در عرصه میدانی، نیروهایی که در قالب مدافعان حرم به سوریه اعزام شدند، همگی داوطلب بوده و حضور آنها در جبهه های نبرد با تروریسم تکفیری از روی اعتقاد و میل باطنی آنها و بخاطر عشق و ارادت آنها به خاندان عصمت و طهارت بوده است.
ج) کسانی که این اعتقادات و باورها را زیر سوال می برند، خوب است، به این سوال پاسخ دهند، چگونه است که وهابی های تکفیری دفاع از اعتقادات و اندیشه های خود را وظیفه ای دینی و امری جهادی می دانند، اما ما نباید دفاع از اعتقادات و باورها و اماکن مقدسه امان را وظیفه دینی و امری جهادی تلقی کنیم؟ اگر چنین بحران و یا جنگی از سوی شیعیان به کشوری چون عربستان و قطر تحمیل می شد، آیا کشورهای همجوار عربستان و قطر سکوت اختیار می کردند، چگونه است که آنها برای خود حق اتحاد و هم پیمانی و مقابله با دشمن مشترک قائل می شوند، اما شیعیان و علوی ها نباید قائل شوند؟ چگونه است، آنها اجازه هر نوع جسارت و اتهام زنی شیعیان و ایران و محور مقاومت را داشته باشند، اما طرف مقابل حق پاسخگویی نداشته باشد؟
د) تصمیم مسئولان نظام به حضور در عرصه میدانی سوریه با علم به اینکه این تصمیم با کسب اجازه از مقام معظم رهبری به عنوان فرمانده کل نیروهای مسلح و اعلم تر از همه آحاد ملت به منافع و مصالح جمهوری اسلامی ایران و در مقام ولی امر مسلمین صورت گرفت و ریشه در این دیدگاه داشت که جمهوری اسلامی ایران هم اکنون در حال دفاع از مرزهای خود در داخل خاک سوریه است، موضوعی که سردار «قاسم سلیمانی» نیز بارها به آن اشاره و تصریح کرده بود که «امروز شكست یا پیروزی ایران در مهران و خرمشهر رقم نمی خورد، مرزهای ما فراتر رفته، ما باید شاهد پیروزی در مصر، عراق، لبنان و سوریه باشیم، اینها آثار انقلاب اسلامی است».
و) کسانی که حضور نظامی ایران در سوریه را بر نمی تابند، آیا نمی دانند، چنانچه سوریه سقوط کند، عراق هم سقوط می کند، آنگاه باید حضور گروه های تکفیری را در نزدیکی مرزهای خود داشته باشیم؟ آیا گروه های تکفیری به این همسایگی اکتفا خواهند کرد یا اینکه تن به تزهای این منتقدان دهیم و زمانی که گروه های تکفیری را در چند قدمی خود دیدیم، انگشت حسرت بگزیم که چرا فرصت را از دست داده و برای ریشه کن سازی این غده سرطانی در سوریه و عراق وارد عمل نشدیم.
یکی از دلایل تصمیم روس ها به حضور مستقیم نظامی در عرصه میدانی روسیه به این خاطر بود که روس ها به خوبی می دانستند، بسیاری از داعشی ها چچنی هستند، به همین دلیل بهتر آن دید به جای مبارزه با آنها در روسیه، در سوریه به مبارزه با آنها بپردازد، ایران هم که به خوبی می داند، گروه های تکفیری بزرگترین خطر برای شیعیان و موجودیت جمهوری اسلامی هستند، مرزهای خود را به آن سو کشانده و به جای اینکه در آینده نزدیک در خاک خود به مبارزه با این خطر بپردازد، تصمیم گرفته، در کنار ارتش سوریه نطفه این فتنه را خاموش کند.
هـ) اما در پاسخ به انتقادات وارده درباره کمک های ایران به سوریه، در پاسخ به این منتقدان کافی است، آنها را به یاد کمک های سوریه در زمان جنگ تحمیلی بیاندازیم که در میان کشورهای عربی تنها دمشق بود که حمایت از انقلاب نوپای جمهوری اسلامی را قطع نکرد و روی از تهران برنگرداند، بنابراین آنچه ایران در امر کمک به سوریه انجام می دهد، پاسخ بخشی از کمک های سوری ها به ایران طی جنگ تحمیلی است. افزون بر اینکه دو کشور در طول این سال ها، همراه با هم در محور مقاومت حضور داشته اند.
شش: دامن زدن به نزاع شیعی – سنی
یکی دیگر از انتقادات وارده به حضور نظامی ایران در سوریه «دامن زدن به نزاع شیعی – سنی» است، نمی دانیم، کسانی که این انتقاد را به جمهوری اسلامی ایران وارد می کنند، به خاطر می آورند، اوایل بحران سوریه چگونه سلفی ها با یورش به منطقه شیعه نشین «الزهراء» شهر حمص 30 دختر شیعی این منطقه را به اسارت گرفته و به عنوان «برده» در منطقه سلفی نشین الخالدیه برهنه گرداندند.
آیا این منتقدان به خاطر می آورند، بحران سوریه از ابتدا بر اساس اختلافات طایفه ای و مذهبی آغاز شد و از همان ابتدا در تمامی تظاهرات ها علیه ایران و حزب الله شعار داده می شد و مساجد شیعیان و علویان مورد حمله قرار می گرفت و شیعیان و علویان سوریه را براساس توجیهات دینی و فتواهای مفتی های وهابی کشتار می کردند، در همان شهر حمص سلفی ها 700 خانواده را به اتهام شیعی بودن مجبور به مهاجرت کرده و خانه آنها را به آتش کشیدند. هفت مسجد شیعیان این شهر را با تمام وسائل از جمله قرآن های موجود در آن به آتش کشیدند و دو حسینیه را ویران کردند، آیا در آن زمان نشانی از حضور ایران و حزب الله در بحران سوریه بود؟
شبکه های اجتماعی اینترنتی طی بحران سوریه هزاران فیلم پخش کرده اند که در آنها دیده شده چگونه سلفی ها پس از ذکر «لا الله الا لله» سر از تن علویان و شیعیان سوری جدا می کنند، آیا باید در قبال تمام این ظلم ها و ستم ها خاموش بود؟ کدام آیین از این سکوت و خاموشی سخن گفته، در کجای اسلام آمده که از کنار این ظلم ها و ستم بی تفاوت بگذرید، حتی اگر این پیش فرض را هم بپذیریم، آیا این شیعیان عامل ستم و جفای روا داشته از سوی نظام بر سلفی های سوریه بودند که باید کشتار می شدند یا اینکه خود آنها نیز از جمله قربانیان این نظام بودند.
هفت: ایران همواره بر راهکار سیاسی بحران سوریه تاکید داشت
از دیگر انتقادات وارده به جمهوری اسلامی ایران عدم نقشآفرینی صحیح دولت و وزارت خارجه ایران در زمان شروع بحران سوریه و عدم همکاری و همراهی با جامعه جهانی جهت جلوگیری از تشدید و گسترش بحران و داشتن ترکیه و عربستان به همراهی جهت ممانعت از توسعه بحران بود.
اول آنکه ایران همواره در طول بحران سوریه بر راهکار سیاسی بحران تاکید داشته و طی این مدت بارها طرح هایی برای حل بحران ارائه داده، اما چون این طرح ها منافع و اهداف محور ضد سوری را تامین نمی کردند، رد شدند.
از سوی دیگر، ما نمی دانیم، این منتقدان از کدام جامعه جهانی سخن می گویند، از آمریکا و غرب که برای این بحران از سال ها قبل برنامه ریخته بودند یا ترکیه و عربستان که چنان در این بحران تطمیع شده بودند که جز به تحقق خواسته های خویش در سوریه نمی اندیشند و به مهمترین حامی گروه های تروریستی و تکفیری تبدیل شده بودند، به گونه ای که طی بحران سوریه همواره از عربستان تحت عنوان پدر خوانده «داعش» یاد شده است.
اگر جمهوری اسلامی ایران وارد میدان نمی شد، آیا تا حالا نام و نشانی از سوریه و عراق و لبنان برجا مانده بود، آیا سود و فایده ای فراتر از این برای جمهوری اسلامی ایران می توان در نظر گرفت.
هشت: ایران هزینه بیشتری در سوریه داده است یا ترکیه و عربستان
برخلاف ادعای منتقدان جمهوری اسلامی ایران کمترین زیان ها و خسارات را از بحران سوریه متحمل شده، کافی است، در این خصوص به میلیاردها دلار سرمایه گذاری سعودی و قطری در بحران سوریه اشاره کرد، آیا سرمایه گذاری های ایران به این حد و اندازه بوده است. یکی از دلایل بحران اقتصادی عربستان میلیاردها دلار سرمایه گذاری شده سعودی ها در بحران سوریه بود.
اما ترکیه که همواره نقش پل ارتباطی برای گروه های تروریستی تکفیری داشته و مناطق جنوبی آن به مامن و پناهگاه این گروه ها تبدیل شده، امروزه بیش از هر کشور دیگری در منطقه از حملات تروریستی و انفجارهای انتحاری این گروه ها رنج می برد.
حال جمهوری اسلامی متحمل کدامیک از این خسارت ها شده است. از سویی ادعای این منتقدان درباره لطمه خوردن اعتبار بین المللی و منطقه ای جمهوری اسلامی ایران نیز تعجب برانگیز است، نمی دانیم، قانون «جاستا» برای جمهوری اسلامی ایران صادر شده یا سعودی ها، آیا توافق هسته ای (صرف نظر از ورود به مقوله نتایج به دست آمده و موافق بودن یا مخالف بودن با چنین توافقی) جز با تدبیر دستگاه دیپلماسی ایران حاصل شده است؟
جمهوری اسلامی ایران در کدامیک از اصول سیاست خارجی خود طی بحران سوریه تجدید نظر کرده، درحالی که شاهد عقب نشینی آنکارا از مواضع گذشته در قبال سوریه و اعتراف به سیاست خارجی اشتباه خود – ولو به صورت زبانی و شکل صوری - نه تنها در قبال بحران سوریه هستیم، بلکه در عمل در قبال سیاست های منطقه ای خود بوده و راه نزدیکی به ایران را پیش نمی گرفت.
لذا هیچ یک از انتقادات وارده را نمی توان انتقاداتی مبتنی بر منطق حاکم بر عرصه بین الملل و واقعیت های حاکم بر عرصه میدانی سوریه و معادلات حاکم بر عرصه سیاسی منطقه و موازنه های قدرت حاکم بر منطقه شمرد، بلکه این منطق بیش از هر چیز ما را به یاد منطق معاندان و مخالفان نظام جمهوری اسلامی می اندازد.